29 شهریور 96
- چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۱۴ ب.ظ
- ۰ نظر
فردا، ساعت 11 صبح، تو برنامه ی قصه خوانی روزهای پنج شنبه مون یکی دیگه از افسانه های قدیمی ایران رو همراه با نمایش می خونیم. داستان «دختر نارنج و ترنج». بازنویسی داستان کار آقای «ناصر یوسفی» و تصویرگری اثر هم کاری ست موندگار از سرکار خانم «هدا حدادی». انتشارات «پیدایش» این کتاب رو از سری «افسانه های کهن برای کودکان خردسال» منتشر کرده.
چیزی که تو این افسانه توجه آدم رو به خودش جلب می کنه اینه که این داستان در کنار پایان خوشش که وجه مشخصه و مشترک همه ی قصه های قدیمی ایرانیه، به بچه ها یاد می ده که آدم ها در کنار آب و نان به چیز مهم دیگه ای هم واسه ادامه ی زندگی نیاز دارند. مهر و محبت.
بچه ها دارن آماده می شن واسه نمایش روز پنج شنبه. امروز تمام تحقیقات علمی مبنی بر پر حرف بودن خانم ها رو بردند زیر سوال. اونقد حرف زدن و اونقد خندیدن که بعید می دونم کار رو به نتیجه برسونند.
دارن واسه نقش هاشون ماسک درست می کنن. باید نتیجه ی کارشون رو می دیدین.
امیرمحمد رو دوست دارم. آرامش و شیطنت توامانه. کلی وقت گذشته و یه کتابخونه رنگی رنگی کشیده.