آی قصه قصه قصه (30 شهریور 96)
- پنجشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۵۳ ب.ظ
- ۰ نظر
آخرین پنج شنبه ی کاری تابستون هم گذشت. یه روز شلوغ پلوغ پر از خنده. چند دقیقه مونده به شروع قصه خوانی، کتابی که قراره داستان رو از روش بخونی دقیقا از جلوی دستت غیب می شه و تو می مونی و یه عالمه بچه و حافظه ی غیرقابل اطمینانت برای از حفظ قصه رو تعریف کردن. بچه ها دیالوگ ها رو قراموش می کنند. همه می افتن رو دور خنده، وسط نمایش حرف می زنند، حتی تو یکی دو صحنه دعوا هم می گیرند و وسط نمایش هزار بار صدات می زنند. اصلا این ایده ی استفاده از 9 تا پسر وروجک حرف گوش نکن مال کی بود؟