وبلاگ کتابخانه عمومی میرزاکوچک جنگلی رشت

وبلاگ کتابخانه عمومی میرزاکوچک جنگلی رشت

اینجا وبلاگ کتابخانه‌ عمومی میرزاکوچک‌جنگلی، وابسته به نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور است. آدرس: رشت، میدان رازی (انتظام)، به سمت جاده جیرده (بلوار شیون فومنی)، بعد از عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی، نرسیده به معلولین، جنب زمین فوتبال.
تلفن: 33501633

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قصه‌خوانی خردسالان» ثبت شده است

برنامه‌های تابستانی

 

از نیمه‌ی دوم خرداد، بعد از پایان امتحانات بچه‌ها، جلسات کتاب‌خوانی کتابخونه رو از سر می‌گیریم. برنامه‌های مختلفی که برای بچه‌ها در نظر گرفتیم به قرار زیره:


جلسات کتاب‌خوانی:

یک‌شنبه‌ها - ساعت 11 صبح - کتاب‌خوانی ویژه‌ی کودکان 7 تا 11 سال

سه‌شنبه ‌ها - ساعت 11 صبح - کتاب‌خوانی ویژه‌ی نوجوانان 12 سال به بالا (صرفا دختر خانم‌ها)

پنج‌شنبه‌ها (یک هفته در میان) - ساعت 11 صبح - کتاب‌خوانی ویژه‌ی خردسالان پایین 7 سال


کلاس‌های فرهنگی:

کلاس قرآن (ویژه‌ی کودک، نوجوان و بزرگسال)

کلاس نقاشی (ویژه‌ی کودک، نوجوان و بزرگسال)

کلاس خط تحریری (ویژه‌ی کودک و نوجوان)

کلاس داستان‌نویسی (ویژه‌ی کودک و نوجوان)


پی‌نوشت: عزیزانی پیغام گذاشته بودند و درخصوص هزینه‌ی کلاس‌ها سوال پرسیده بودند، باید توضیح بدم که کلیه‌ی جلسات کتاب‌خوانی کتابخانه رایگانه ولی کلاس‌های آموزشی مختلف چون با حضور مربی متخصص همون کلاس برگزار می‌شه، با پرداخت شهریه از جانب شما همراهه. برای اطلاع از هزینه‌ی کلاس‌های مختلف و همچنین ساعات برگزاری کلاس‌ها با تلفن 33501633 تماس بگیرید. 

پنج‌شنبه‌های کتابخانه ما ( ۳ اسفند 96)

پنج‌شنبه‌‌ها با کتاب (قصه‌خوانی برای بچه‌های بالای ۷ سال) 


آی قصه‌قصه‌قصه (قصه‌خوانی برای بچه‌های پایین ۷ سال) 



اشکِ چشاش تو عکس معلوم نیست. گریه کرده که نره خونه. چقدر خوبه که بچه‌ها کتابخونه رو دوست دارند.


کتابی که برای بچه‌های بزرگ‌تر خوندم.


کتابی بی‌نظیر که آدم رو شگفت‌زده می‌کنه. ظاهر «اوگی» معمولی نیست اما کارهایی که انجام می‌ده و البته احساساتش مثل همه‌ی آدم‌هاست. بچه‌ها به ظاهر غیرعادی اوگی می‌خندند ولی اوگی به ما یاد می‌ده که هر آدمی شگفت‌انگیز و منحصربه‌فرده. اوگی به ما یاد می‌ده زمین برای همه‌جور آدمی جا داره. اوگی به ما یاد می‌ده درسته که نمی‌تونه قیافه‌ش رو عوض کنه ولی آدم‌ها می‌تونند «نگاه»شون رو عوض کنند.


کتابی که برای کوچولوترها خوندم.


کتاب با زبانی شیرین و تصاویری گیرا به بچه‌ها یاد می‌ده که موقع لباس‌پوشیدن، مسواک‌زدن، غذاخوردن، خوابیدن و و و لجبازی رو کنار بذارند.

پنج‌شنبه‌های کتابخانه ما ( 19 بهمن 96)

کتابی که برای بچه‌های بزرگ‌تر خوندم.

دریافت‌کننده‌ی درجه‌ی خوب فهرست «لاک‌پشت پرنده» 


پنج‌شنبه‌‌ها با کتاب (قصه‌خوانی برای بچه‌های بالای ۷ سال) 


سبا، ملکه‌ی کتابخونه‌مون


و شنگالی که کیانا برامون کشیده. «شنگال» یکی از شخصیت‌های داستانی موردعلاقه‌ی منه.


کتابی که برای بچه‌های کوچولوتر خوندم.

دریافت‌کننده‌ی درجه‌ی عالی فهرست «لاک‌پشت پرنده» و نامزد دریافت نشان طلایی یا نقره‌ای امسال


آی قصه قصه قصه (قصه‌خوانی برای بچه‌های پایین ۷ سال) 


عاشششق این عکسم. قشنگ‌ترین بهم‌ریختگی دنیاست.

پنج‌شنبه‌های کتابخانه ما (5 بهمن 96)

پنج‌شنبه‌ها با کتاب (قصه‌خوانی با بچه‌های بالای ۷ سال) 



آی قصه قصه قصه (قصه‌خوانی با بچه‌های پایین ۷ سال) 




ایشون وروجک‌ترین مهدی دنیاست؛ البته خودش اصرار داره که بگه اسمش آقای فیله. 


آخه شما از این امیرعلی‌های خوش‌تیپ دارید که عینکش با شال و کلاهش سِت باشه؟


ایشون فاطمه‌ خانم کتابخونه‌ست که امروز خودش، خواهرش زهرا و مامان‌شون خانم هادی‌پور تو مرتب‌کردن بهم‌ریختگی‌های اتاق کودک کمک کردند. ازتون بی‌نهااایت ممنونم و خوشحالم که همراهی شما رو دارم. 

پنج‌شنبه‌های کتابخانه ما (7 دی 96)

‌‌پنج‌شنبه‌ها با کتاب (قصه‌خوانی برای بچه‌های بالای ۷ سال) 


«رامون» عاشق نقاشی کشیدنه. همیشه و همه‌جا و از همه چیز نقاشی می‌کشه. یه روز برادر بزرگ‌ترش نقاشی‌ش رو مسخره می‌کنه. رامون دلسرد می‌شه و نقاشی‌کشیدن رو کنار می‌ذاره؛ اما هنوز کسی هست که نقاشی‌هاش رو دوست داره ... 


امروز کلی باهم حرف زدیم. راجع‌به آدم‌هایی که با حرفاشون، با برخوردهاشون و با مسخره‌کردن‌هاشون باعث می‌شند ما انگیزه‌ی لازم رو برای انجام کارهایی که دوست داریم، از دست بدیم. 

امروز بچه‌ها تجربه‌هاشون رو در این‌باره باهم به اشتراک گذاشتند. امروز بچه‌ها از برخوردهای دلسردکننده‌ی پدرمادرها، خواهربرادرها، معلم‌ها و دوستان‌شون گفتند.


آخر کار هم تصمیم گرفتیم از روش رامون یعنی روش «یک جورهایی مثل ...» استفاده کنیم و نقاشی بکشیم یا بنویسیم. با این روش بچه‌ها اجازه دادند خط‌ها و کلمه‌ها بدون نگرانی از ذهن‌شون آزاد بشه و بپره رو کاغذ. بچه‌ها با این روش «حس‌»ها رو نقاشی کردند. ناراحتی، درگیری، حتی بوی نون تازه و و و.


مدادرنگی‌ها رو می‌بینید اون وسط

احسان مهربان و قشنگم جلسه‌ی قبل متوجه شد مدادرنگی‌های کتابخونه همه کوچولو شدند، این دفعه مدادرنگی‌هاش رو با خودش آورد و به کتابخونه هدیه کرد.


اینم یه هدیه‌ی دیگه از طرف احسان.

پرچم ایران که با سفال درست کرده.


آی قصه قصه قصه

 (قصه‌خوانی برای بچه‌های زیر ۷ سال) 


یه قصه‌ی قدیمی منظوم که با زبانی ساده و تصاویری شاد مفاهیمی مثل «کار»، «تنبلی» و «همکاری» رو به بچه‌ها آموزش می‌ده و البته در کنارش بچه‌ها رو با فرایند تولید نان از کاشت گندم تا پای تنور آشنا می‌کنه. 


ما امروز به کمک کوچولوها یه نمایش هم از روی قصه بازی کردیم.


اینم منم.

پنج‌شنبه‌های کتابخانه ما ( 9 آذر 96)

دو هفته پیش تو نشست قصه‌خوانی‌مون میزبان دو تا از نویسنده‌های کشورمون بودیم. خانم «الهام مزارعی» و آقای «علی باباجانی».

این هفته برای بیشتر آشناشدن با آثار این دو عزیز، دو تا از کتاب‌هاشون رو برای بچه‌ها خوندم.


پنج‌شنبه‌ها با کتاب (قصه‌خوانی با بچه‌های بالای ۷ سال) 



مامان‌های کله‌دودکشی


بازی


آی قصه قصه قصه (قصه‌خوانی با بچه‌های پایین ۷ سال) 




چرا اینقدر خوبه این دختر؟!!! درست ۲میلیون بار صدام کرده. نقاشی‌ش از یه طرف پرنده‌ست و از یه طرف مار. تازه عطسه کرده و تمام تفش پخش‌وپلا شده رو اثر هنری‌ش. 


پنج‌شنبه‌های کتابخانه ما ( 11 آبان 96)

سحرخیزترین‌ها


پنج‌شنبه‌ها با کتاب (قصه‌خوانی با بچه‌های بالای ۷ سال)


آی قصه قصه قصه (قصه‌خوانی با بچه‌های زیر ۷ سال) 


لِی‌لِی 


زو 


دلبر من و کاردستی‌ای که درست کرده


مهمون تازه و کاردستی‌ش (کانسپچوآل آرته آیا؟!!!)


ترسناک‌های دوست‌داشتنی



یه عروسک دستکشی هم درست کردیم. اسمش رو گذاشتیم خوش‌خنده. عین مهسای توی عکس. 


بس که تو حیاط بدو بدو کرده سرخ شده. جانِ منه این پسر. امیرعلی


و اینم حسن‌ختام پنج‌شنبه‌ی ما. گل‌دخترای کلاس نقاشی که ژست‌گرفتن‌شون نیم‌ساعتی طول کشید.

پنج شنبه های کتابخانه ما (27 مهر 96)

«سام» موش کتابخونه‌مون رو که یادتونه. اون توی یه سوراخ کوچولو توی دیوار پشت قفسه‌ی مرجع اتاق کودک‌ کتابخونه‌مون زندگی می‌کنه. شب‌ها که کتابخونه خلوته میاد بیرون از خونه‌ش و شروع می‌کنه به خوندن و نوشتن. یادتونه که بچه‌ها عاشق کتاب‌هاش شدند و خانم کتابدار سام رو دعوت کرد به کتابخونه؟ البته سام از ترس آدم‌ها دعوت‌شون رو نپذیرفت ولی این‌بار یکی از بچه‌ها ردپای سام رو تا زیر قفسه‌ی مرجع دنبال کرده...


پنج‌شنبه‌ها با کتاب (قصه‌خوانی با بچه‌های بالای ۷ سال) 


خیلی خوشحالم که امروز ساعت ۹ونیم صبح تعداد زیادی از بچه‌ها حتی با چشم‌های خواب‌آلود، کتابخونه اومدن رو به خوابیدن ترجیح دادند. نمی‌دونید وقتی از موش کتابخونه‌مون که پشت قفسه‌ی مرجع خونه کرده حرف می‌زدم و صدام رو بالا و پایین می‌کردم قیافه‌ی تک‌تک‌شون چه دیدنی بود.

کیف می‌کنم وقتی می‌بینم جادوی قصه وروجک‌ترین‌ها رو هم آروم می‌کنه.


«کلوین» یه ساره. اون با سه تا برادر و چهار تا خواهر و شصت‌ و هفت هزار و چهارصد و سی‌ و دو پسرعمو و دخترعمو و پسرعمه و دخترعمه و پسرخاله و دخترخاله و پسردایی و دختردایی زیر لبه‌ی بام انباری قدیمی به دنیا اومده. 

از اولش هم با بقیه‌ی سارها فرق داشته. وقتی یکی از سارها علف پیدا کرد یا یکی‌شون کِرم یا یکی‌شون گِل یا آب، کلوین یه کتاب پیدا کرد. وقتی هم که همه‌ی فک‌وفامیلاش مشغول یادگرفتن پرواز بودند کلوین تو کتابخونه بود...


آی قصه قصه قصه (قصه‌خوانی با بچه‌های زیر ۷ سال)


مامان‌ها، کودک درون و بازی 


اینم از پایان بهم‌ریخته‌ی امروز


و ریحانه و مارال عزیزم که همه‌ی کتاب‌ها و اسباب‌بازی‌های بهم‌ریخته با دست‌های کوچولوشون سروسامون پیدا کرد. 

19 مهر 96

با بچه‌ها نشستم تو اتاق کودک و مشغول بازی‌های جدید «باز باران»ی هستم و هی کارت می‌کشم و هی بچه‌ها رو سر ذوق میارم و هی بچه‌ها داد می‌کشن که یکهو همکارم صدام می‌کنه که آقای مدیر اومده. ناباورانه می‌پرسم: مدیر؟ کدوم مدیر؟!!! کفش‌هام رو پوشیده نپوشیده از اتاق می‌زنم بیرون. 

تو تمام مدتی که با آقای دکتر نوری مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان گیلان پله‌ها و اتاق‌ها رو بالا پایین می‌کنم حواسم به بچه‌هاست. تمام مدتی که آقای دکتر راجع به کتابخونه ازم سوال می‌پرسند من به شلوغ‌پلوغی اتاق کودک، این همه بچه‌ای که نمی‌دونم یهویی از کجا پیداشون شده، تک‌وتوک صدای گریه‌‌ای که به گوش می‌رسه، کفشای پخش‌وپلای جلوی در،  مامانای بچه به بغل تکیه‌داده گَل دیوارِ راه‌پله، چترای خیس غش‌کرده‌ی جلوی در ورودی، اعتراض بچه‌های کنکوری و البته تصویری که تو این بلبشو و بهم‌ریختگی از کتابخونه ما تو ذهن مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان گیلان نقش بسته، فکر می‌کنم.


امیدوارم به بچه‌ها خوش گذشته باشه. اونقد عکس‌هاشون قشنگه که نمی‌تونم از بین این همه قشنگی فقط چندتا رو انتخاب کنم.




اخم


لبخند


کیف


ذوق


انتظار


نگاه 


آناتا بچه


فامیل شوهر


ایضا فامیل شوهر


ایشون هم خانم مقدم مربی خوش‌ذوق نقاشی کتابخونه‌مون و جوجه‌هاش. 


مارال خانم گل‌گلاب و نقاشیِ قشنگی که امروز ازش هدیه گرفتم. 


و اینم هدیه‌ی مبینا به خانم کتابدار.

پنج شنبه های کتابخانه ما (13 مهر 96)

به خاطر بازشدن مدرسه ها قرار گذاشتیم برنامه ی قصه خوانی بچه های بالای 7 سال رو بذاریم روزهای پنج شنبه یک هفته در میان ساعت 9ونیم صبح. هوای سرد و بارونیه. می دونم که وول خوردن زیر پتوی گرم و نرم و گوش دادن به صدای بارون و گفتن اینکه فقط یه ذره دیگه می خوابم خیلی دلچسبه؛ ولی با یه قصه ی دلچسب منتظر بچه ها هستم.

ساعت از 9ونیم گذشته. هیچ کدوم از بچه ها نیومدند. ناامید یه دور تو اتاق کودک می زنم. شروع می کنم به توجیه کردن. موقع مدرسه هاست، کی از خواب صبح روز تعطیلش می زنه، کی تو این هوای سرد بارونی میاد کتابخونه و و و. وانمود می کنم که اصلا ناراحت نیستم ولی به درواقع به شدددت غصه دارم. از وقتی مدرسه ها باز شده یک بار هم اتاق کودک رو مرتب نکردم. همه چیز دست نخورده ست. ناامید مطلق می شینم رو صندلی م و به همکارم می گم: اشکال نداره، کلی کار واسه انجام دادن دارم که یکهو سبای قشنگم با اون خنده ی شیرین و ریزریزکی همیشگی ش همراه سپهر تو آستانه ی در حیاط ظاهر می شن و بدو بدو میان به سمتم. گل از گلم می شکفه. باورم نمی شه این بچه ها اینقد حالم رو خوب کنند. بعدش نوبت محمد راحمی می رسه. خیس آب سوار دوچرخه میاد تو و بعد پردیس و پانیذ و عسل و ریحانه و مهدی و مبینا و کیمیا و کیانا. بچه ها ازتون ممنونم. از این به بعد روی شما یه حساب دیگه باز می کنم. حالا که اومدن به کتابخونه رو به زیر پتو موندن تو این هوای نم دار پاییزی ترجیح دادید، مطمئنم کتاب خوندن یکی از لذت های بی جایگزین برای شماست.



قصه ی پسرکی رو باهم خوندیم که واسه ننوشتن مشق هاش هزااارویک دلیل عجیب و غریب میاره. 



بچه های کتابخونه با پسرک قصه آشنایی داشتند. قبلا یه قصه ی دیگه از بهانه های جورواجورش واسه دیررسیدن به مدرسه رو باهم خونده بودیم.



جز این کتاب یکی دیگه از قصه های کلیله و دمنه رو هم خوندیم و بچه ها از روی قصه یه نمایش دیدنی اجرا کردند.



امروز مثل پنج شنبه های گذشته با بچه های زیر 7 سال کتابخونه هم دور هم جمع شدیم و قصه خوندیم. یه چیستان بازی هم راه انداختیم.



راستی امروز ساعت 12 کلاس نقاشی مون هم به راه بود.